خلوتگاه من

حرف و خط 2-3

دوشنبه, ۳ آبان ۱۴۰۰، ۱۱:۱۲ ب.ظ
مدت هاست اینجا قدم برنداشتم. خودم رو به اون طرف خیابون میرسونم و سارا رو رو نیمکت رو به روی ایستگاه پارک ملت میبینم. از دور میتونم لبخند قایم شده پشت ماسکش رو ببینم. با هم صحبت میکنیم برای کاری که برام شدنی به نظر نمیاد اما دلم میخواد هرچقدر دور و بعید، شدنی بشه. دلم میخواد بتونیم انجامش بدیم. دلم میخوادحقیقت پیدا کنه. کسی از آینده خبر نداره . همینه که زندگی رو جذاب و ترسناک میکنه. مگه به غیر از امید داشتن و به جلو حرکت کردن چه کار دیگه ای ازمون برمیاد؟

_ میدونم نمیخوای ولی جا نزن ، جا نزن، جا نزززن !


.
.
.
.




بمونه به یادگار از 1400.7.3 
پارک ملت
صحبت شروع کار
اون عقاب ، اون گوزن اون اردک ها ،گربه ها ،کلاغ ها و درخت های زیبا و 
تموم موجوادتی که به قیمت از دست دادن آزادیشون امروز رو برای ما زیبا کردن.
  • ۰۰/۰۸/۰۳

نظرات  (۱)

چقدر خوب که درموردش نوشتی و این عقاب تنها رو کشیدی! واقعا خوشحال شدم که تو این کارو کردی. میخواستم درموردشون بنویسم ولی به حال و هوای کلی پستم نمی خورد.

طراحی خیلی خوبی شده! من که دوستش دارم.
پاسخ:
مرسی سارا 3>3>
آره دیدم کم لطفیه اگر راجع بهش ننویسم. اون عقاب و اون گوزن نقطه عطف پارک گردیمون بودن.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی