خلوتگاه من

۸ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

۰۸
خرداد

امروز روز آخر چالشمونه TT

واقعا این سی روز برام لذت بخش بود. برای من اصولا پیش نمیاد چیزایی که خودم میخوام رو بکشم معمولا اگر کاری بکنم، انجام تمرینه، ولی این سی روز هرچی به مغزم خطور میکرد رو کشیدم و کلی احساس خوب نسبت به کارهای خودم پیدا کردم. من هنوز خیلی راه دارم تا یاد بگیرم. باید ادامه داد. باید ادامه داد. باید ادامه داد...

 

-تو رویای من تو همیشه در حال پروازی. درسته اینجوری هیچ وقت دستم بهت نمیرسه ولی ادامه بده. میخوام همیشه تصویر در حال پروازت تو ذهنم بمونه.

 

 

 

 

۰۷
خرداد
من این مدل کار هام رو خیلی دوست دارم ولی متاسفانه هیچ کدوم برای اتود کار نهاییم قبول نشدن . من اعتراضی نمیکنم . بالاخره تجربه کاری و بصری استاد خیلی بیشتره و من میتونم کار قوی تری انجام بدم ضمن اینکه میخوام هم کار خوب انجام بدم و هم نمره خوبی از این درس بگیرم، ولی خب تجربه زدن این اتود ها برام دوست داشتنی بود. کاش همیشه همینقدر کارهام رو دوست داشته باشم. کاش حتی بیشتر از این دوسشون داشته باشم.











۰۶
خرداد

من شکننده ام مثل همه ی آدم های دیگه. اگه بتونم تکه هام رو پیدا کنم، ترسی از شکستن ندارم اما با هر بار شکستن تکه ای از وجودم رو گم میکنم و جای اون تکه تا ابد درونم خالی میمونه. تا روزی که دیگه تکه ای ازم باقی نمونده باشه.



 



۰۵
خرداد

من نمیخوام این ترس ادامه پیدا کنه. میدونم این ترس حالا دیگه جزئی از وجودمه و نباید ازش فرار کنم ولی واقعا اذیتم میکنه و مدام اون خاطرات رو برام زنده میکنه. اگه هیچ وقت نتونم کنترلش کنم چی؟ به خودم میگم بزرگ تر شدم و دیگه مثل قبل نیستم و باید بتونم. آره باید بتونم، ولی آیا واقعا میتونم؟


- ادامه تمرین سردی و گرمی .




۰۴
خرداد
این یکی از اتود های پروژه ی نهاییمه البته اگر قبول بشه دوست دارم یه مجمموعه ازش کار کنم . یه مجموعه با گل ها و آدم های مختلف. 

- ظاهرا یه خشونت درون دارم که هرکاری میکنم تهش بالاخره خودش رو تو کارام نشون میده. 




.
.
.



۰۳
خرداد

یه موقع هایی با خودم فکر میکنم چقدر تحمل خشمم رو دارم. من آدمی نیستم که زیاد عصبانی بشم و  معمولا موقع عصبانیت جلوی خودم رو میگیرم که بروز ناجوری نداشته باشم ولی نمیدونم حد واقعیم کجاست. نمیدونم چقدر باید عصبانی بشم که دیگه نتونم خودم رو کنترل کنم و اینکه اگر کنترلم رو از دست بدم دست به چه کاری میزنم. شاید فکر کردن بهش یکم مسخره به نظر بیاد ولی واقعا اینکه در موقعیتی نفهمم دارم چکار میکنم یا بفهمم ولی به خاطر شدت خشمم نخوام جلوش رو بگیرم برام ترسناکه. نمیدونم فکر کردن بهش باعث میشه بیشتر به حقیقت نزدیک بشه یا با فکر کردن بهش باعث میشه تو ذهنم اتفاق بیفته و دیگه بیرون نریزه. 





۰۲
خرداد


.

.

.


وقتی مردی، منو فراموش نکن من همیشه منتظرم دوباره سبز شدنت رو ببینم.





۰۱
خرداد

امروز با سارا برای درست کردن اسکلت پاپیه ماشه با سیم مفتول آرماتور ساختیم و نگم که چقدر کار سختی بود. تهش انگشتام کبود شده بود. خداروشکر سارا بود و به دادم رسید و تهش یه آرماتور کج و کوله از آب دراومد البته که بعدا با اومدن خمیر پاپیه ماشه روی آرماتور میتونیم کج و کولگی هاش رو تصحیح کنیم. 

این نقاشی درواقع یک اتودیه برای تمام درس هایی که این ترم دارمه xd. به تموم شدن ترم چیزی نمونده و من همه کارام رو هواست واسه همینم باید موضوع پروژه همه درس هامو یکی کنم بلکه برسم یه چیزی برای همه درس ها تحویل بدم. اینو امروز با موضوع رشد کار کردم. گیاه رو نمادی از رشد نشون دادم و با قرار دادنش در بدن انسان رشد رو که همراه با درده اما نتیجه زیبایی داره رو به نمایش درآوردم.


پ.ن: امروز سارا جریمش رو داد و یه پیتزای خیلی خوشمزه مهمونم کرد. گرچه که به خاطر بیش از اندازه زود آوردن سفارشمون خیلی گشنه نبودیم ولی بازم چسبید:)