خلوتگاه من

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

۳۰
اسفند

امروز برای اولین بار آسمون جاده های اطراف تهران رو تو زمان طلوع خورشید دیدم و نمیتونم توصیف کنم که چقدر زیبا بود . همیشه فکر میکردم چنین صحنه ای رو فقط میشه تو عکس ها دید اما امروز از نزدیک با چشم های خودم دیدمش. حس خیلی قشنگی داشتم. ( مگه زیبا تر از آسمون داریم؟)


پ.ن: اگر تونسته بودم یک عکس خوب بگیرم حتما آپودش میکردم اما نشد :(

۲۵
اسفند

من آماده مردن نبودم. روزی که از هم جدا شدیم بال زدم و خودم رو به سطح آب رسوندم. تو اون روز چیکار کردی؟

۲۵
اسفند
اشک هایم را به اقیانوس میریزم، شاید آنجا باشی و رها کرده ات را به خاطر بیاوری.
۲۵
اسفند

9

این بار من یکبارگی در عاشقی پیچیده ام           

این بار من یکبارگی از عافیت ببریده ام

دل را ز خود برکنده ام با چیز دیگر زنده ام

عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده ام

ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی

دیوانه هم نندیدشد آن کندر دل اندیشیده ام

امروز عقل من ز من یکبارگی بیزار شد 

خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیده ام

چندان که خواهی درنگر در من که نشناسی مرا

زیرا برون از دیده ها منزلگهی بگزیده ام      

(قسمتی از یکی از اشعار مولانا) 


یادمه این شعر یه زمانی دیوونم میکرد. یه بخشی داره که ننوشتم ولی میگه :

 من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده ام / حبس از کجا؟ من از کجا؟ مال که را دزدیده ام؟ 

یه مدت به طرز عجیبی این حس رو داشتم که توی بدنم گیر افتادم و با هربار فکر کردن بهش انگار قفسه ی سینه ام برام تنگ میشد و به سختی نفس میکشیدم.

۱۲
اسفند

8

امروز از بی نامی در اومدم. دنبال نشونه میگردم یک حس یک موسیقی یک تصویر یا یک اسم فرقی نمیکنه چی باشه فقط باید منو به من نزدیک کنه. انگار هر نشونه ای از خودم رو به فراموشی سپردم و به دلیلی هم این کار رو کردم ؛ اون دلیل هم خودش رو از من پنهان میکنه. اینکه دلیلش رو پیدا نمیکنم، میترسونتم. میترسم اینبار که باهاش مواجه بشم حتی تمام تلاش هام رو از یاد ببرم.شاید هم بتونم بپذیرمش و اون رو جزوی از خود الانم بکنم. نباید ترسید.