خلوتگاه من

۱۸
ارديبهشت

حس میکنم پیدا کردن تو یکی از نادر ترین اتفاقات زندگیم بود که البته خیلی هم از اتفاق افتادنش خوشحالم. کی فکرشو میکرد یکی دقیقا عین خودم وجود داشته باشه؟ نباید ما رو از هم دور میکردن.



پ.ن : منقارتو قرمز کشیدم به یادگار بمونه.

۱۷
ارديبهشت
امروز مامانم پیج یه خانمی به اسم افسانه احسانی رو بهم نشون داد که طبیعت گرده و به روستا های بکر سفر میکنه و چزهای جالبی از فرهنگ و سنت هاشون رو که میبینه، تو پیجش به اشتراک میذاره . من استوری های اولش رو ندیدم اما فهمیدم توی یکی از سفر های گردشگریش به مازندران از یه درختی فیلم گرفته بود که به شدت پر از تیغ بود و مردمی توی رپپلای های استوریش براش یه سری توضیحاتی نوشته بودن. برام جالب بود تصمیم گرفتم اینجا ثبتش کنم. این خانم پیج خیلی جالبی داره، به نظرم از دیدن پیجش پشیمون نمیشید.










همین ریپلای ها بود که باعث شد موضوع کار امروزم رو انتخاب کنم: (( کرات )) ، اصطلاحا به آدم هایی میگن که طرد شدن و کسی بهشون توجه نمیکنه.


.
.
.


۱۶
ارديبهشت

? Can you guide me to the treasures I have lost

 ? Can you show me every secret I forgot

When I came you asked me where I had come from

You said my homeland was my kingdom all along

.

.


۱۵
ارديبهشت

قبلا هم این کار رو با خودم کردم خیلی دردناکه و بدتر اینکه به یه جایی میرسه که دیگه نمیتونم کنترلش کنم و این منو میترسونه. من تلاشمو کردم. خیلی تلاش کردم -این- بودن رو بپذیرم اما هرچقدر هم تو گوشام هدفون بذارم و اونو تو چند لایه پارچه بپیچم که چیزی نشنوم، بازم صداش میاد. فقط کافیه فاصله ی بین دو تا آهنگ سکوت برقرار بشه، اون وقته که صدای فریاد هاش تو مغزم میپیچه و همه چیز از اول شروع میشه.

- من بزرگتر شدم . قوی تر شدم. دیگه اون دختر کوچیک و ناتوان نیستم. تلاشمو میکنم. من تلاشمو میکنم.




اینم از تمرین سر کلاس. قرار شد هفته دیگه بازم روش کار کنم و ایندفعه کاملش کنم. 

من یه مرحله پیش رفتم ، هفته ی آینده اولین جلسه کار کردن با سبز و قرمزه....هوراااا

۱۴
ارديبهشت





در باب رضایت از زندگی،

 ایشون اسکلت یک پیرمرد هستن که حتی بعد از مرگ هم رضایت تو چهرشون موج میزنه.

این همون چیزیه که اکثر ما نداریم. یه جورایی انگار انسان موجودی نیست که به وضعیت موجود خودش راضی باشه. یه بخشیش هم احتمالا به این خاطر هست که بلد نیستیم تو حال زندگی کنیم و مدام به فکر آینده ایم. البته این همون چیزیه که باعث پیشرفتمون میشه اما دقیقا همون چیزی هم هست که رضایت از زندگیمون رو کاهش میده.

۱۳
ارديبهشت

هر چقدر هم که همه فکر کنن من متعلق به اینجا هستم، نمیشه حقیقت رو تغییر داد. 

- کاش میتونستم بگم یا بنویسم. کلمات لعنتی مثل همیشه فرار میکنن و من میمونم توی یه خلا پر از حباب.

.

.

.



خب در رابطه با تصویر بالا باید بگم خودمم هیچ ایده ی ندارم که دقیقا چیه چون اگه دنبالش بگردم پیداش نمیکنم. پس گذاشتم مغزم تو سکوت خودش رها باشه و حرفشو به تصویر دربیاره.

۱۲
ارديبهشت
کلاسای نقاشی که اسمشو میذارم ((بهار )) با یه اطلاعیه تو اینستای یکی از استادادی دانشگاه شروع شد. استادی که جزو معدود استادایی بود که با اشتیاق برای کلاسش کار میکردم و همین شد که تصمیم گرفتم بازم تو کلاساش شرکت کردم. خوشحالم درواقع یکی از دلخوشی های این روزام همین کلاسه . من با رنگ روغن میونه خوبی ندارم ولی برای این کلاس دارم تلاش خودمو میکنم تا کار کنم. خیلی کند پیش میرم اما همین پیش رفتن بهتر از ایستادن و درجا زدنه.

- باید چیزای خوب رو تو زندگی حفظ کنیم؛ مگه نه؟


این تمرین نیمه کاره کلاس نقاشیمه. همچنان روی تیرگی-روشنی ها کار میکنم. مدام نا امید میشم و با خودم میگم یعنی واقعا میتونم؟ اما بعد با خودم میگم شاید طول بکشه ولی میدونم که میتونم.
۱۱
ارديبهشت



آسمان ابری است از آفاق چشمانم بپرس
ابر بارانیست؛ از اشک چو بارانم بپرس
تخته دل در کف امواج غم؛ خواهد شکست

نکته را از سینه سرشار طوفانم بپرس
در همه لوح ضمیرم؛ هیچ نقشی جز تو نیست
آنچه را میگویم؛ از آیینه جانم بپرس
آتش عشقت؛ به خاکستر بدل کرد آخرم

گر نداری باور، از دنیای ویرانم بپرس
نبودی و نشنیدی؛ دلم به گریه نشسته میان خاطره هایت
چه کرده ای که پس از تو، به هر کجا که تو بودی غمی نشسته به جایت؟
کجای این شب هجران؛ کجای این همه راهی؟
که از دریچه چشمت؛ نمیرسم به نگاهی
بگو که از غم عشقت؛ چگونه جان برهانم؟
چگونه این همه غم را؛ به هر طرف بکشانم
نه پای رفتن از اینجا نه طاقتی که بمانم
چگونه دست دلم را به دست تو برسانم؟


#همایون شجریان/ آسمان ابری


۱۰
ارديبهشت

حرف و خط . یه چالش سی روزه. این یه کمک از طرف ساراست و این خوشحالم میکنه. امروز شروع کردیم. یه چالش سی روزه که هر دومون باید روزی یه نقاشی کار کنیم و راجع بهش بنویسیم . 

من دنبالش گشتم اما هیچ اثری ازش نیست. رفتم تو انباری پشت بوم و سعی کردم به تقلید از نقاشی های erika stearly که یه مدتیه کاراش رو میبینم و از نظرم خیلی جذابه، اتاقو تو یه پرسپکتیو اغراق شده ببرم و یه تصویر سازی هم بهش اضافه کنم و که خیلی هم بامزه و خنده دار شد. به عنوان تجربه اول ازش راضیم . 

پ.ن : نظرات متفاوتی در رابطه با اون موجود بالدار افتاده رو زمین وجود داره اما بذارید بهتون بگم که اون یه اژدهای کوچولوئه!!!




۰۲
ارديبهشت

بخند ... بخند ........... بخند .................  بخند ..................

برای امروز کافیه.